پارت( ۳۰)

ات:خب الان که بوگوم رفت مرکز روان حالا خیالمون راحته
کوک:اره (فکر)
کوک:(درگوش سولمی)فردا چطوره؟
سولمی:عالیه
کوک:ات راستی فردا میخوایم بریم ساحل قبلش کنسرت دارم اخر کنسرتم بیا که باهم بریم
ات:خب
کوک:ههمینن
ات:باشه حالا ساعت ۱ شبه بریم بکپی.....اِبریم بخوابیم دیگه
کوک:آره حتما
سولمی:من پیش ات جون میخوابم
ات:چرا که نه(باذوق) یونا هم باهامون میاد
ات:بریم تو بالکن
سولمی:آرهههههههه
ات:اخ جون سه نفرییییی
کوک:اوه اوه براخودتون میبرین و میدوزین
سولمی:کوک این بهترین فرصته برای برنامه ریزی کارات اهم اهم
کوک:اهم اهم اره درسته برید شب بخیر
میرن تو بالکن و جاشون رو میندازن
یونا:(درگوش سولمی)ولی معلومه خیلی همو دوس دارن خیلی بهم میان ها!!!
سولمی:اره خیلی کیوتن جفتشون(ذوق)
ات:چطوره برم نوشیدنی بگیرم بشینیم کیف کنیم؟
سولمی:باورم نمیشه همچین زن داداش پایه ای دارم
ات:چچی؟زنن داداششش
دیدگاه ها (۳)

پارت(۳۱)

پارت اخر

ماشالله بهت دمت گرم😘😘😘😘

برای اشنایی باهیتر این ویدیو را تماشا نمایید

رمان j_k

سناریو: (وقتی که....)معلم: بله...و از این به بعد من معلم ریا...

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲' 𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻:𝟮𝗣𝗮𝗿𝘁:𝟭𝟭....چند ماه بعد...روزها همین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط